غیبت، غیبت، غیبت
– من با گوشی مادرم وارد کلاس میشم و جلسۀ پیش، مادرم با گوشی اش کار فوری داشت و نتونستم سر کلاس بیام.
– برق خونه رفته بود و نت نداشتیم؛ برای همین نتونستم سر کلاس بیام.
– سرعت نت خیلی پایینه، و من هر کاری میکردم، وصل نمیشدم.
– شارژ گوشی ام تموم شده بود.
– کلاس برادرم مهمتر بود و ما دو نفری از یک گوشی استفاده میکنیم .
– خواب موندم و کسی در خونه نبود که بیدارم کنه.
– گوشیام خراب شده بود …
اینها بخشی از دلایل دانشآموزانی است که سر کلاس حاضر نیستند یا اواسط کلاس غیبشان میزند.
خانههایی که بخشی از کلاس هستند
نفراول: میکروفونش را که روشن میکند،چهچۀ چند قناری فضای کلاس را پر میکند! میگویم: تو همیشه با این همه سر و صدا، سر کلاس حاضر هستی؟! میگوید: عادت کردهام؛ من اصلاً متوجه صدایشان نمیشوم!
نفر دوم: اولین صدایی که از میکروفونش به گوش میرسد، یک جیغ گوش خراش است، و بعد کودکی که میگوید: «سلام! من محمدم. تو معلمِ آبجی منی؟! حالت خوبه ؟» و بعد «پتی کو» «پتی کو» کنان دور میشود.
از دانشآموزم میپرسم: این برنامه هر روز توست؟!
میگوید: عادت کردم خانم. الان دیگه تو محیط ساکت حواسم پرت میشه و نمیتونم درس بخونم!
نفر سوم: درس را با «مِنّ و مِنّ» جواب میدهد و خیلی از اوقات در جوابم سکوت میکند و هیچ چیز نمیگوید. میگویم: چرا درس نخواندی؟ که صدای بمی به گوشم میرسد که: نه، درس خونده! من شاهد بودم، و بعد صدای ظریفی که: آره! منم دیدم که داره درس میخونه. دعواش نکنید خانم!
دلم نمیخواهد!
برای یکی از دانشآموزانم پیام دادم که چرا تکلیفت را نفرستادهای و تا یک ساعت دیگر فرصت داری که آن را بفرستی. در جوابم نوشت: «دلم نمیخواهد بفرستم!» مات مانده بودم که چرا چنین پاسخی داده است؛ چون دانشآموز مؤدبی نیز بود. دو ساعتی ذهنم مشغول جواب دندانشکن دانشآموز بود که دیدم پیام دیگری فرستاد و کلی عذر خواهی کرد و گفت که امروز با برادر کوچکترش دعوا کرده و برادرش هم به تلافی آن دعوا، گوشی او را برداشته و این پیام را برای من فرستاده است!
