مجنونی بر ساحل، نام معشوقش را نوشت. موجی آمد و نام لیلیاش را شست.
از او پرسیدم: «چرا چنین میکنی؟»
مجنون گفت: «وصالش برایم مهیا نیست، ولی با نام و یادش عشقبازی میکنم.»
به یاد خودم افتادم که چند بار بر ساحلِ دل، نام تو را نوشتم؟
و چند بار، موجِ گناه، آن را شُست؟
و چگونه با یادت عشقبازی میکنم؟