سلام
وقتی دلت پر باشد فقط کافی است گوش شنوایی پیدا کنی. لازم نیست چیزی بگوید تا لب باز کنی. برای همین ، تا کنارم ایستاد گفتم: «دیدی چه شد؟ دیدی چه کردند؟ من نمیتوانستم کتاب و جزوه بازکنم و از روی آنها پرسشها را جواب بدهم؟»
امروز امتحان هندسه داشتیم. تا دلتان بخواهد سخت بود. همه سوالات را به طور کامل را حل کردم و فقط یک پرسش را پاسخ ندادم. گروهی از همکلاسیها عدم حضور معلّم را غنیمت شمردند و با مشورت و همفکری هم و با استفاده از کتاب و جزوه پرسشها را حل کردند.
گفت: «خوب حالا چه شده؟ یک پرسش را حل نکردی. گیریم آنها همهی پرسشها را پاسخ داده باشند، چه اتّفاق ویژهای افتاده؟» خونسردیاش دیوانهام میکرد. گفتم: «اتّفاقی نیفتاده؟این که یک پرسش را ننوشتم، این که نمرهی من از آنها کمتر میشود، این که معلّم فکر کند کار نکردهام. اینها اتّفاقات کمی است؟»
پوزخند تلخی زد و گفت:«بیجهت خودت را در فشار قرار نده.
اوّلاً یک پرسش پاسخ ندادن کاملاً طبیعی است. این نکته را بدان که تو در آزمون سراسری باید از دهها پرسش صرفنظر کنی تا بتوانی به آنچه میدانی پاسخ بدهی.
ثانیاً معلّمی که تو را میشناسد تحت هیچ شرایطی با یک آزمون و دو آزمون قضاوتش در مورد تو تغییر نمیکند.
ثالثاً قضاوت معلّم چه اهمّیّتی دارد وقتی قرار است در آزمونی شرکت کنی که در آن قضاوت افراد تعیین کننده نیست بلکه تلاش و فعّالیّت و دانستههای خودت تعیین کنندهی نتیجه هستند.
رابعاً فکر کن ببین کسانی که امروز به ذهن دوستان و به جزوه و کتاب تکیه کردند و نوشتند ، آیا در کنکور سراسری هم امکان انجام این کار را دارند؟
کار امروزشان و این موقعیّت سنج نبودن آنها سبب نمی شود که خود را بفریبند؟ به نظرت این خودفریبی نتیجهی خوبی خواهد داشت؟» حرفهایش منطقی و معقول بود. حالم بهتر شد. آرام شدم. هنوز فاصله نگرفته بود که گفت:«با خودت عهد کن از امروز به بعد از نعمت عقل بیشتر استفاده کنی و از خدا بخواه در این استفاده کردن بیشتر کمکت کند.»
منبع:سایت گزینه دو