«اگر روزي 11 ساعت درس بخوانم، خوب است؛ خودم ميدانم که تا حالا کوتاهي کردهام؛ اما دوران امتحانات ميخواهم «بکوب» درس بخوانم»!
نگاهش ميکنم و هيچ نميگويم؛ يعني راستش ميمانم که چه بگويم. از نگاهم ميفهمد که تصميمش چندان توجهم را جلب نکرده است.
بار ديگر محکم و با سماجت ميگويد: باور نميکنيد؟ اما من اگر بخواهم، ميتوانم؛ اصلاً من هميشه ايام امتحانات خوب درس ميخوانم. هر چه در ماههاي ديگر کم کاري کنم، اين ايام جبران ميکنم.
ميگويم: چرا، باور ميکنم؛ ولي مشکل همين جاست که مفهوم درس خواندن برايت جا نيفتاده است. فکر ميکني که بايد سه ماه باري به هر جهت درس خواند و يک ماه شبانه روز مطالعه کرد و چون سالهاي پيش با همين روش نمره نسبتاً خوبي کسب کردهاي، فکر ميکني که امسال و در آزمون سراسري نيز با همين روش موفق خواهي شد.
سال تحصيلي چهارم براي يک کنکوري در واقع از تيرماه شروع ميشود؛ يعني تو شش ماه است که در نهايت روزي دو يا سه ساعت درس خواندهاي و حالا ميخواهي روزي 11 ساعت درس بخواني و انتظار داري که من به تو آفرين هم بگويم! ميشود يک سؤالي بکنم؟ آن وقت بعد از ايام امتحانات چه ميخواهي بکني؟ تو که عادت به روزي 11 ساعت درس خواندن نداري، فکر ميکني که بعد از امتحانات چقدر درس خواهي خواند؟