شخصی بود که نیمه های شب بر میخاست و در تاریکی و تنهایی ، به دعا و نیایش میپرداخت و با سوز و گداز خاصی «اللّه اللّه» میگفت. مدتها او به چنان توفیقی دست یافته بود تا اینکه شیطان از حال و قال آن مرد خدا، بسیار غمگین شد و در کمین او قرار گرفت تا او را بفریبد.
سرانجام در قلب او القاء کرد که : «ای بینوا ! چرا اینقدر اللّه اللّه میکنی؟ دعای تو به استجابت نمیرسد؛ به این دلیل که مدتهاست خدا را صدا میزنی، ولی خدا حتی یک بار به تو لبیک نگفته است !» همین القاء شیطانی، قلب او را شکست و مایوسانه میگفت براستی چه فایده ؟ هر چه دعا میکنم ، نتیجه بخش نیست ….