سومين گروه
وقتي براي گرفتن کارنامه فرزندش آمد و گفت نميدانم که سال چندم است، مبهوت ماندم؛ يعني اولش فکر کردم، اشتباه شنيدم و بعد گفتم که حتماً شوخي ميکند؛ اما وقتي با چهرهاي جدي و صدايي خسته گفت که واقعاً نميداند که فرزندش سوم يا چهارم است، بهت زده شدم. فرزندش کلاس چهارم دبيرستان بود و او براي گرفتن کارنامه ماهانه آذر ماه مراجعه کرده بود؛ اما هنوز نميدانست که فرزندش سال چهارم دبيرستان است و از تابستان، ما او را يک داوطلب کنکوري به حساب ميآوريم .
حالا بيشتر معني حرفهاي فرزندش را ميفهميدم؛ اينکه فضاي خانه هميشه شلوغ است و هر روز که از مدرسه به خانه ميرود نميداند که چه چيز انتظارش را ميکشد و آيا قرار است به مهماني بروند يا مهمان برايشان ميآيد، و وقتي هم که به اين شرايط معترض ميشود، در جواب ميشنود که حالا يک روز درس نخواني چه ميشود. نميشود که به خاطر درس تو همه چيز را که تعطيل کنيم. به فلاني يا بهماني برميخورد اگر بگوييم که نيايد يا نميآييم، و خلاصه تنها چيزي که اين وسط مهم نيست او و کنکورش هست.