یک سال از من بزرگتر است. یازده سال با هم در یک مدرسه تحصیل کردیم. اگرچه او سال بالایی بود و در موضوع درس و بحث ارتباطی باهم نداشتیم ولی دلبستگی و ارتباط دوستی ما بیش از حدِّ همکلاسی و هم مدرسهای بود.
نخستین روزی که او را دیدم ، کلاس اوّلی بودم و تازه وارد به مدرسه و او هم اگرچه کلاس دومی بود ولی به مدرسهی ما تازه وارد شده بود. روابطمان از همان جا شکل گرفت. جلوتر که آمدیم شدیم رفیق گرمابه و گلستان. یکدل بود و چراغ افروز راه. از انتقال آموختههایش دریغ نداشت. روحیّاتش خیلی به دوستم حبیب شبیه بود. شش ماه بود او را ندیده بودم تا دیروز که به مدرسه آمد.