اولین گروه
موفقیت فرزندش برایش بسیار مهم بود؛ حتی بعد از امتحانات ترم اول، در یکی از روزنامههای کثیرالانتشار از کادر مدرسه برای نتایج خوب فرزندش تشکر کرده بود؛ اما در خانه فضای مثبتی حاکم نبود. او با همسرش مشکل داشت و با هم کنار نمیآمدند و متاسفانه در دعواها و اختلافاتشان از بچهها میخواستند که قضاوت کنند؛ در واقع پدر و مادر، هر یک به نوعی میخواستند که فرزندان طرف او را بگیرند و در این دادگاه، که احساس و عاطفه حکم میکند، پیروز میدان باشند.
وقتی گله فرزندش را از این جریان برایش گفتم و اینکه به خاطر جوّ نامناسب خانه نمیتواند تمرکز داشته باشد و افت تحصیلی پیدا کرده است، متعجب نگاهی به من انداخت و گفت: اما من همۀ شرایط را برای موفقیت او فراهم کردهام. وی معتقد بود که اختلافات وی با همسرش، هیچ ربطی به فرزندشان ندارد و فرزندش قدر زحمات و پولی را که او برای موفقیتش خرج میکند، نمیداند.